Qambarani Tribe

طایفه کمبرانی{شرح تاریخی وامروزی ،مستندومستدل،متصل به رفرنس}

Qambarani Tribe

طایفه کمبرانی{شرح تاریخی وامروزی ،مستندومستدل،متصل به رفرنس}

مشخصات بلاگ

من کمبرانی ام
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ رستم ویعقوب ﻣﺠﻮ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ جای گرفته ام
مرابه نام جدم میرنصیرخان اعظم بخوان
وشاهانی که پی درپی همه حاکم بودند
شاه همه شاه کلات
فرزندان میرکمبربزرگ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ درلباس بلوچی قامت گرفته ام
ﺍﯾﻦ ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
گرچه امروزکمی باآن مرام فاصله گرفته ام
لیک من بلوچی ریشه دارم
ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ تاریخ قلات به نظاره بنشین
ومهاجرتی ازکلات
به سرکردگی میرامامدادخان وفرزندان شجاع به سیستان
که نوادگانش باعث این شعرشدند
سون لف خمّرومرو،بی تیرو وبی کمو مرو""
وصدهاسال است که شعرم زمزمه مردمان زابلستان است
ونمودش هم رزم هشت سال است
که جنگاوری جلوداربوده ام
نشانش خواهی،رزم عباس و42تن ازشهدای همخونم راورق بزن
امروزاگرکمبرانی ﺭﺍ به تصویرخواهی
ﻣﺮﺍﺑﺸﻨﺎﺱ،اگرچه درسجل زمانه خمّرنام گرفته ام
دانیال خمّر

کانال تلگرامی طایفه کمبرانی

کانال تلگرامی طایفه کمبرانی

ابزار نمایش اوقات شرعی

وضعیت آب و هوا

۱۰۱ مطلب با موضوع «شاهان وتاریخ کهن کمبرانی» ثبت شده است

دوره دوم شاهان کمبرانی

ازمجموع 420سال حکومت دوره دوم شاهان قبیله کمبرانی برمنطقه کلات که اسامی آنهامستنداًدرهمه منابع موثق ثبت شده،50سال آن باتشکیل حکومت مستقل بلوچستان به پایتختی کلات بصورت رسمی ابعادبین المللی تری به خودگرفته است.

تاریخ این نیم قرن بدین گونه بوده که:مهم ترین اتفاق در صحنه ی سیاسی بلوچستان پس از فوت نادر شاه افشار،روی کارآمدن حکومت های محلی بود.دراین دوران در جای جای ایران حکومت های محلی بوجود آمدند که از جمله سرداران نادر که ادعای استقلال کردندعبارتنداز: کریم خان زند در شیراز،احمد خان ابدالی در افغانستان و نصیر خان احمدزئی کمبرانی دربلوچستان.

در ابتدا احمد خان ابدالی مدعی بلوچستان برای کشور افغانستان نیز شد اما در پی درگیری وی با میرنصیرخان و جنگی بی نتیجه ،قندهار مرز بین بلوچستان و افغانستان شد.

لذامقارن با دوران حکومت زند برسایرنقاط ایران،یک حکومت مستقل به سرکردگی میرنصیرخان احمدزئی کمبرانی در بلوچستان به وجود آمدکه در نتیجه این دوران راه ها امن و کشاورزی و تجارت توسعه یافت و آنچنان شکوفایی اقتصادی در منطقه به وجود آمد که از آن به عنوان دوران طلایی بلوچستان یاد می شود.

1535 - 1547 : Mir Ibrahim Khan Qambarani Baloch
1547 - 1549 : Mir Gwahram Khan 
Qambarani Baloch
1549 - 1569 : Mir Hassan Khan Qambarani Baloch
1569 - 1581 : Mir Sanjar Khan Qambarani Baloch
1581 - 1590 : Mir Malook Khan Qambarani Baloch
1590 - 1601 : Mir Qambar Khan Qambarani Baloch
1601 - 1610 : Mir Ahmad Khan Qambarani Baloch
1610 - 1618 : Mir Suri Khan Qambarani Baloch
1618 - 1629 : Mir Qaisar Khan Qambarani Baloch
1629 - 1637 : Mir Ahmad Sani Khan Qambarani Baloch
1637 - 1647 : Mir Altaz Khan Qambarani Baloch
1647 - 1656 : Mir Kachi Khan Qambarani Baloch
1656 - 1666 : Mir Altaz Khan Qambarani Baloch
1666 - 1695 : Mir Ahmad Khan Qambrani Baloch ( Changed his family name from Qambarani to Ahmadzai )
1695 - 1697 : Mir Mehrab Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1697 - 1714 : Mir Samandar Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1714 - 1716 : Mir Ahmad Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1716 - 1731 : Mir Abdullah Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1731 - 1749 : Mir Mohabbat Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1749 - 1794 : Mir Naseer Khan Noori Ahmadzai Baloch Qambarani
1794 - 1817 : Mir Mahmood Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1817 - 1839 : Mir Mehrab Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1839 - 1841 : Mir Shahnawaz Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1841 - 1857 : Mir Naseer Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1857 - 1863 : Mir Khudadad Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1863 - 1864 : Mir Sherdil Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1864 - 1893 : Mir Khudadad Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1893 - 1931 : Mir Mahmood Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1931 - 1933 : Mir Mohammad Azam Jan Khan Ahmadzai Baloch Qambarani
1933 - 1955 : Mir Ahmad Yar Khan Ahmadzai Baloch Qambarani

QAMBARANI@

  • دانیال خمّر

دوره اول شاهان کمبرانی
حاکمان کمبرانی از قرن 13 میلادی و از زمان حکومت میرحسین؛ نواسه پنجم میر قنبر منسوب به قنبرانی  ودردل قبیله "بروهی بلوچ"، به حکومت در بلوچستان ادامه داده بودند(اگرچه بنیانگزاراین حکومت ابتدادردل خودطایفه قنبرانی خودشخص میرقنبربوده است).این دوره ،تاریخ235ساله ای داردکه متاسفانه اطلاعات کمی تاکنون استحصال شده ومنابع کمی دردسترس می باشد.
Qambarani@
  • دانیال خمّر

که خمرو    نخعی بوده ی-کتاب زادسروان سیستان

مالک بن حارث عبد یغوث نخعی، معروف به مالک اشتر، از فرماندهان نظامی و بزرگ و از دلاوران شجاع و یاران و اصحاب خاص امیرالمؤمنین علی (ع)است.
مالک اشتر در عصر جاهلیت متولد گشت ولی روز تولد وی معلوم نیست زیرا واضح است که در زمان جاهلیت به موضوع تاریخ نویسی و نگارش واقعه اهتمام نداشتند و این موضوع به خوبی روشن نیست که آیا مالک اشتر، پیش از بعثت پیامبر (ص)متولد شده یا بعد از بعثت آن حضرت دیده به جهان گشوده است.
مثلا در کتاب تهذیب التهذیب در شرح حال مالک اشتر نوشته شده “ادرک الجاهلیه” و در کتاب اصاله نوشته شده “لم ادرک و کان رئیس قومه” یعنی او اول زمان بعثت پیامبر را درک کرده و در خاندان خود رئیس بوده است و بیش از این توضیح نداده اند.
بنابراین مالک اشتر پس از تولد در زادگاه خود در میان قوم خود نشو و نما کرد و پس از رشد و بلوغ در زمان رسول اکرم صلی الله مسلمان شد و در زمان خلافت جناب ابوبکر به شام آمد و در جنگ قادسیه به عراق آمد و بالاخره وقتی که به کوفه آمد، در همانجا با قوم خود ساکن شد و آنجا را وطن خویش قرار داد.
نسب
نام اصلی وی مالک است ولی در سلسله نسب او اختلاف کرده اند. بیشتر مورخان و ترجمه نویسان معتبر، سلسله نسب او را به این ترتیب یادآور شده اند: مالک بن حارث بن عبدیغوش ابن مسلمه بن ربیعه بن خذیمه بن سعد بن مالک بن نخعی. اینکه معروف است وی از خاندان نخعی برخاست. از این رو نسب او به مردی به نام نخع منتهی می شود.
نام اصلی نخع، جسر بود. او از قوم خود دور شد و عرب به کسی که از قوم خود دور می شود، می گویند “انتخع من قومه” به این حساب وی را نخع خواندند. این دودمان به نام، که در یمن از شریف ترین قبایل به شمار می آمدند، به خاندان نخعی و مذحج معروف بودند و تاریخ درخشان این طایفه در اسلام بسیار مورد توجه است و اصالت این خانواده و برومندی و برازندگی این دودمان به حدی است که رسول خدا (ص) فرمودند: اکثر القبائل فی الجنه مذحج (نخع.) مالک اشتر نیز در یکی از اشعار رجزی خود به نسبت خویشاوندی خویش افتخار می کند و می گوید: من از دودمان ربیعه و مضر نیستم بلکه من از خاندان شریف و برجسته مذحج هستم.
خاندان بزرگ نخع قبل از اسلام یعنی در زمان جاهلیت در قریه بزرگ و معروفی آنروز یمن به نام بیشه و برخی از آنها در قریه دیگری به نام دشینه سکونت داشتند. بیشه در آنروز قریه ای آباد و پر درخت بود و بخصوص درخت های خرما زیاد داشت و افرادی با شخصیت از آنجا به پا خاستند.
این خانواده اصیل عرب، پس از اسلام به کوفه آمده و در آنجا ساکن شدند. رفته رفته طوایفی عظیم به نام بنومالک و بنو ابراهیم و … در کربلا و نجف اشرف و سایر بلاد مسکن گزیدند و هم اکنون در عراق خانواده های شریفی چون خاندان آل کاشف الغطاء و ال شیخ راضی و غیره به مالک اشتر منتسب هستند.
ادامه دارد...
Qambarani@

  • دانیال خمّر

مقطع اول
نیروهای استعمارگر انگلیس پس از سالهـا کشمکش با حکومت مستقـل بلوچستـــان ( کــلات ) بالاخره در سال ۱۸۳۹ میــلادی از سمـت شمال و شمال غربی وحشیـانه به مرکز بلوچستــان هجـوم آورده کـلات را در روز سیزدهـم نوامبـر همـان سال بدنبـال جنگـی خونیـن به تصــرف خود در آوردنـد.در آن جنگ نابرابر زنده یاد میر مهــراب خان قنبرانی احمدزایی و مدافعـان ایثارگــر کـلات قهرمانانـه در مقابل اشغالگــران مقاومت کرده به شهــادت رسیدنـد.)
انگلیسی هادرسال1839 لشکری برای تنبیه محراب خان دوم(که بادشمنان بریتانیاهمکاری نموده بود) به کلات گسیل داشتند و در جنگی که بین آنها در گرفت، مهراب خان دوم و چهارصد نفر از اعوان او کشته شدند و کلات به تصرف قوای انگلیس درآمد  (عسکری ص 79 )
سپس نواده چهارده ساله میرمحبت خان به نام میرشهنوازخان رادرکلات به مقام خانی برگزیدندوشخصی به نام ستوان لاودی رانایب الحکومه اوکردندومستملکات خان راتجزیه نمودند.مستونگ وکویته به شاه شجاع داده شد.کچهی زیرنظرکارگزارسیاسی سندغربی قرارگرفت.
امادرادامه؛پسرمحراب خان دوم،به نام میرنصیرخان دوم احمدزایی(قمبرانی)،توانست ایلات راگردهم آوردوسال بعدکلات رامجدداًتصرف کند(رومن ص41-43)زدوخوردهای محلی تا1842/1258ادامه یافت تااینکه انگلیسی هابه سبب مسائل مهمتری درافغانستان وجاهای دیگری دربلوچستان،دست ازسرکلات برداشتند.
مقطع دوم
یکی ازخوانین معروف کلات،میرخدادادخان احمدزایی(قمبرانی)بود.علت اینکه شهرت داشت این بودکه انگلستان دردوره همین خان سعی می کردازطریق کلات بابلوچستان رابطه برقرارکندوتاحدامکان سعی کنددرحکومت خانات کلات نفوذخودراگسترش دهدکه البته موفق نشدبه همین دلیل زمینه های نابودی این حکومت رافراهم ساخت.
Qambarani@

  • دانیال خمّر

درزمانی که شاهان ایرانی درسلسله های صفویه،افاغنه(هوتکیان)،افشاریه،زندیه،قاجاریه وپهلوی قریب به5قرن درایران حکومت کردند،شاهانی درسرزمین کلات گاه برخودکلات وبلوچستان شرقی وگاه برسرتاسربلوچستان غربی وشرقی حکمرانی داشته اند:
میرابراهیم خان کمبرانی=شاه طهماسب اول
میرگهرام خان کمبرانی=شاه طهماسب اول
میرحسن خان کمبرانی=شاه طهماسب اول
میرسنجرخان کمبرانی=شاه اسماعیل دوم
میرملوک خان کمبرانی=شاه محمدخدابنده صفوی
میرقمبرثانی کمبرانی=شاه عباس یکم
میراحمدخان اول کمبرانی=شاه عباس یکم
میرسوری خان کمبرانی=شاه عباس یکم
میرقیصرخان کمبرانی=شاه عباس یکم
میراحمدخان ثانی کمبرانی=شاه صفی
میرالتازخان اول کمبرانی=شاه عباس دوم
میرکچی خان کمبرانی=شاه عباس دوم
میرالتازخان دوم کمبرانی=شاه عباس دوم
میراحمدخان کبیرکمبرانی=شاه سلیمان اول
میرمحراب خان احمدزایی کمبرانی=شاه سلیمان اول
میرسمندرخان احمدزایی کمبرانی=شاه سلطان حسین
میراحمدخان احمدزایی کمبرانی=شاه سلطان حسین
میرعبدالله خان احمدزایی کمبرانی=محمودواشرف افغان
میرمحبت خان احمدزایی کمبرانی=نادرشاه افشار
میرنصیرخان احمدزایی کمبرانی=کریم خان ولطفعلی خان زند
میرمحمودخان احمدزایی کمبرانی=آقامحمدخان قاجار
میرمهراب خان ثانی احمدزایی کمبرانی=فتحعلی شاه قاجار
میرشهنوازخان احمدزایی کمبرانی=محمدشاه قاجار
میرنصیرخان ثانی احمدزایی کمبرانی=محمدشاه قاجار
میرخدادادخان احمدزایی کمبرانی=ناصرالدین شاه قاجار
میرشیردل خان احمدزایی کمبرانی=ناصرالدین شاه قاجار
میرمحمودخان ثانی احمدزایی کمبرانی=مظفرالدین شاه-محمدعلی شاه-احمدشاه
میراعظم خان احمدزایی کمبرانی=احمدشاه
میراحمدیارخان احمدزایی کمبرانی=رضاخان
Qambarani@

  • دانیال خمّر

QAMBARANI@

  • دانیال خمّر

که خمرو    نخعی بوده ی
ابراهیم بن مالک اشتر نخعی، فرزندمالک اشترکه مختارثقفی را در قیام و اقدام به خونخواهی امام حسین(ع) همراهی کرد،نیای بزرگوارطایفه خمرمیباشد.
زندگی ابراهیم
ابراهیم هنگام شرکت در جنگ صفین نوجوان بوده و بین سال‌های ۱۵ تا ۲۱ ق. به دنیا آمده‌است. او از قبیله نخع (تیره‌ای از قبیله مذحج یمن) که بعد از حکومت امام علی(ع)در کوفه ساکن شدند
همراهی باقیام مختارثقفی
مختار به او پیشنهاد همکاری در قیام خود داد و هدف خود را خونخواهی امام حسین(ع)  دانست، ابراهیم آنرا پذیرفت و در کوفه قیام آغاز شد. آنها کوفه را که در دست ابن مطیع، فرمانروای عبدالله بن زبیر (حاکم حجاز) بود را در دست گرفتند. ابراهیم در عاشورای ۶۷هجری ق، در جنگی با بنی امیه موصل را بدست خود تسخیر کرد و حاکم آنجا شد. او در این جنگ،حصین بن نمیر، شرحبیل بن ذی‌الکلاع، ابن حوشب، غالب الباهلی ابی الاشرس وابن زیاد(که در آن زمان احتمالا فرمانروای اموی در موصل بود)از عاملان حادثه کربلا را با دست خود به قتل رساند. سرهای آنان برای محمدحنیفه وامام سجاد(ع) فرستاده شد. سپس با همراهی مختار دیگر قاتلان حسین(ع) را به قتل رساندند. بیشتر افراد ابراهیم و مختار، ایرانی بودند که در عرب به «حمراء» (سرخ گونه) شهرت داشتند، لذا به ارتش ابراهیم و مختار «ارتش سرخ» می گفتند. یاران ابراهیم که به جنگ ابن زیاد شتافته بودند، اکثراً از ایرانیانی بودند که با گرزهای چوبین می جنگیدند؛ لذا به «خشبیّه» شهرت یافتند
پایان کار ابراهیم
عبدالملک (حاکم اموی) فرماندهان و فرمانداران مصعب را تطمیع کرد. عبدالملک نیز لشکری به فرماندهی برادرش محمدبن مروان به جنگ ابراهیم فرستاد که در نزدیک بغداد با هم رو به رو شدند. در لحظات حساس جنگ، یکی از فرماندهان منصوب مصعب فرار کرد و عدّه زیادی را هم فراری داد. بدین ترتیب ابراهیم در محاصره افتاد. ناگهان با نیزه‌ها به طرف او هجوم بردند و او را که به شدت مقاومت می‌کرد؛ به قتل رساندند. قاتل ابراهیم، سر او را جدا کرد و برای عبدالملک بردند و سپس غلامان عبیدالله ابن زیاد به سبب کینه‌ای که از ابراهیم داشتند، بدنش را با آتش سوزاندند
مقبره ابراهیم
مقبره اوبین جاده قدیمی به بغداد است. این قبر تا سامرّا8فرسخ و تادجله ۴ فرسخ فاصله دارد و مرقد او همان محل کشته‌شدن اوست که به قبر «شیخ ابراهیم» شهرت دارد و در جای بلندی قرار دارد وگنبد این بقعه با گچ، سفید شده‌است. بر روی سنگی که بالای درب این مرقد است؛ نوشته شده: «هذا قبر مرحوم السید ابراهیم بن مالک الاجدر النخعی، علمدار رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم » البته به اشتباه به جای اشتر، اجدر (اژدر)نوشته اند، و از کلمه «علمدار» معلوم می شود که این عبارت، کار ایرانیان است.
ابراهیم در نظر علمای شیعه و سنی
علامه مجلسی درباره ابراهیم گفته‌است: ابراهیم شخصی نبود که در دین خودش شک کند. او در اعتقادش گمراه نشد و هیچ گاه یقینش را از دست نداد. او در انتقام گرفتن از خون حسین مشارکت کرد... او محب و دوست دار اهل بیت پیامبر و پرچمدار و دلباخته آنان بود. علامه سید محسن امین: ابراهیم، مردی شجاع، سلحشور و با شهامت بود. او رئیس و مدافع قبیله اش بوده او طبعی والا و همتی بلند داشت و حامی حق و حقیقت بود. او دارای زبانی فصیح و شاعری شیرین زبان و هوادار و دوستدار اهل بیت بود. ابراهیم همانند پدرش دارای همه این ویژگی ها بود و چنین فرزندی باید شبیه پدرش باشد. ذهبی از عالمان اهل سنّت: ابراهیم همانند پدرش از قهرمانان و بزرگان بود. او شیعه فاضلی بود. ابن جوزی از عالمان اهل سنّت: ابراهیم بن الاشتر دارای صدایی پر هیبت، گیرا و پر جذبه بود. بلاذری از عالمان اهل سنّت: ابراهیم در حالی که جوانی نوسال بود، شجاع نیز بود.
Qambarani@

  • دانیال خمّر

بعد از درگذشت اعلیحضرت میرنصیر خان دوم،اعلیحضرت میرخدادادخان در سن هفده سالگی حاکم شد .در زمان حکومت وی سرداران محلی سر به شورش زدند. که میر خدادادخان مجبور شد سرداران سرکش را سرکوب کند.در واقع عامل اصلی این شورش ها انگلیسیهای خبیث بودند که تلاش داشتندحکومت را ملوک الطوایفی کرده و قدرت مرکزی کلات را از بین ببرند. برای عملی کردن این نظریه رابرت در شهر مستونگ جلسه ای تشکیل داد و شرایطی رابه شاه کلات پیشنهاد داد.

خلاصه شرایط این بودکه شاه کلات با دریافت یکصد هزار روپیه رشوه از انگلیس حاضر بشودسپاه انگلیس در کلات حضور پیدا کرده و مناطق مری و بگتی به تصرف انگلیس درآمده  وچنانچه شاه کلات این شرایط راقبول نکند روابط حکومت پریتانیا و کلات تیره خواهد شد .اما میر خداداد خان  کمبرانی شرایط بریتانیا را نپذیرفت.سرانجام سر جیمز تمپل به همراه سپاه خود مخفیانه به بیل پت آمده و میرخدادادخان را در واگن قطار نشاندندو قطار حرکت کرد در ایستگاه کویته توقف کرد. طبق نقشه کودتاچیان انگلیسی ،شاه کلات را بازداشت کردند و از او استعفا گرفتند و پسرش اعلیحضرت میر محمود خان ثانی احمدزئی کمبرانی را به جای پدرش به قدرت نشاندند.اعلیحضرت میرخدادخان اواخر عمر خود را در زندان سپری کرد و در سن شصت سالگی با سابقه سی وشش سال حکومت و هفده سال زندان درشهرپیشین در گذشت و قبرایشان درهمانجاست .

منبع:تاریخ بلوچستان

مقبره میرخدادادخان احمدزایی کمبرانی-پیشین پاکستان

Qambarani@

  • دانیال خمّر


اعلیحضرت میرنصیرخان ثانی به تاریخ یکم ماه آگوست ۱۸۴۰ با یک لشکر سه الی چهار هزار نفری به قلات حمله کرد و جنگ سختی بین آنها و نیروهای شهنوازخان و قوای انگلیس رویداد. اما در این حمله میرنصیرخان تلفات زیادی را متحمل گشت و موفق به فتح کلات نشد و ناچار به عقب نشینی شد. لیکن از طرفی شهنوازخان خود را باخته بود و میدانست که میرنصیرخان از قضیه دست بردار نیست و دیر یا زود مجدداً حمله جدیدی را آغاز خواهد کرد. در نتیجه از در مذاکره با میرنصیرخان درآمد و روز سوم مذاکره دروازه قلعه را برروی میرنصیرخان گشود و لبدین(مستشار انگلیسی) را دستگیر و زندانی ساخت. در این روز سران قبایل بلوچ بطور دسته جمعی اعلیحضرت میرنصیرخان ثانی کمبرانی را بعنوان پادشاه کلات به رسمیت شناختند و نسبت به وی ادای احترام نمودندوحاکمیت2ساله عموزاده ی وی ،میرشهنوازخان پایان یافت.

انگلیسها دوباره درصدد برآمدند تا قلات را تصرف کنند و بدین منظور در تاریخ سوم نوامبر۱۸۴۰ لشکرکشی نموده و قلات را متصرف شدند و مستشاری دیگر در آنجا گماردند. لازم به ذکر است که مستشار سابق قلات یعنی لبدین پس از آنکه بدست نیروهای بلوچ افتاد، بهلاکت رسید.

رومن، ص 41ـ43

انگلیسها نمی­توانستند مستقلاً کلات را اداره کنند و یا فرد دیگری بیابند و همانند شهنوازخان از او بعنوان شاه کلات استفاده نمایند، در نتیجه قراردادی با میرنصیرخان ثانی احمدزئی کمبرانی منعقد ساختند و به حاکمیت نصیرخان ثانی در کلات گردن نهادند. مفاد عهدنامه فیمابین بشرح زیر میباشد:

۱-  کمپانی هند شرقی، میرنصیرخان دوم را بعنوان حاکم کلات میپذیرد

۲-  مستونگ و کچهی که در سال۱۸۴۰ و پس از شهادت رسیدن میرمحراب خان ثانی به حکومت کابل ملحق گشته بودند، بجز سبی به میرنصیرخان دوم خان کلات بازگردانده شوند

۳-  حکومت کمپانی هند شرقی مقرر می دارد که کلیه نیروهای نظامی­را ازمناطق تحت حکومت میرنصیرخان­دوم خارج سازد.

اعلیحضرت میرنصیرخان ثانی کمبرانی پس از16سال حکومت بر کلات در زمستان 1857میلادی در گنداوه فوت کرد.

Qambarani@

  • دانیال خمّر

شاه کمبرانی،میرمحراب خان ثانی،یادبادآن زمان که عمامه‌ ات را با متانت پوشیدی و اسبت را با چالاکی تاختی وسینه سپردرمقابل انگلیسی های خبیث ایستادی و شهدشهادت نوشیدی.نامت جاودانه

تصویرمدال یادبودغلبه ارتش بریتانیا برشهید میرمحراب خانی ثانی

Qambarani@

  • دانیال خمّر

جلوگیری از کپی کردن مطالب

کد قفل کردن راست کليک