Qambarani Tribe

طایفه کمبرانی{شرح تاریخی وامروزی ،مستندومستدل،متصل به رفرنس}

Qambarani Tribe

طایفه کمبرانی{شرح تاریخی وامروزی ،مستندومستدل،متصل به رفرنس}

مشخصات بلاگ

من کمبرانی ام
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ رستم ویعقوب ﻣﺠﻮ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ جای گرفته ام
مرابه نام جدم میرنصیرخان اعظم بخوان
وشاهانی که پی درپی همه حاکم بودند
شاه همه شاه کلات
فرزندان میرکمبربزرگ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ درلباس بلوچی قامت گرفته ام
ﺍﯾﻦ ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
گرچه امروزکمی باآن مرام فاصله گرفته ام
لیک من بلوچی ریشه دارم
ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ تاریخ قلات به نظاره بنشین
ومهاجرتی ازکلات
به سرکردگی میرامامدادخان وفرزندان شجاع به سیستان
که نوادگانش باعث این شعرشدند
سون لف خمّرومرو،بی تیرو وبی کمو مرو""
وصدهاسال است که شعرم زمزمه مردمان زابلستان است
ونمودش هم رزم هشت سال است
که جنگاوری جلوداربوده ام
نشانش خواهی،رزم عباس و42تن ازشهدای همخونم راورق بزن
امروزاگرکمبرانی ﺭﺍ به تصویرخواهی
ﻣﺮﺍﺑﺸﻨﺎﺱ،اگرچه درسجل زمانه خمّرنام گرفته ام
دانیال خمّر

کانال تلگرامی طایفه کمبرانی

کانال تلگرامی طایفه کمبرانی

ابزار نمایش اوقات شرعی

وضعیت آب و هوا

۶۸ مطلب با موضوع «شهدای طایفه خمّر» ثبت شده است

یا در این گروهان، یا برمی گردیم!
به یاد دارم شهید خمّر با حسن سلوک و ارتباط تنگاتنگی که با نیروهای تحت امر خود داشت، سنگر به سنگر می رفت و در جمع نیروها می نشست و با آن ها صحبت می کرد و خود نیز جلوتر از گفتارش مرد عمل بود و عجیب در دل نیروهای بسیجی جا داشت. مضاف بر آن هنگام مرخصی از جبهه، با جمع دوستان به دیدار خانواده های شهدا و رزمندگان می رفت. مجموعه ی این خصال نیک به همراه خوشروئی و تواضع فوق العاده، نیروهای بسیجی را مجذوب او کرده بود.
بنابراین زمانی که شهید به جبهه می رفت، جمع زیادی از دوستان و وابستگان و آشنایان با ایشان به جبهه می رفتند. قبل از عملیات کربلای پنج، در سازماندهی نیروها و تفکیک آن ها در گروهانهای تحت امر گردان، صحنه ی تماشایی و عجیبی به وجود آمد. بر اساس فرمول سازمانی، هر گروهانی، می بایست تعداد مشخصی نیرو داشته باشد. در هنگام گروهان بندی، ناگهان متوجه شدیم که تعداد زیادی از نیروهای گردان یعنی بیش از تعداد سازمانی یک گروهان، داوطلبانه و مصرانه، اصرار داشتند که در گروه های تحت امر شهید باشند و اصلاً قانع هم نمی شدند که در گروهانی دیگر بمانند.
قاطعانه می گفتند: « یا در گروهان شهید خمر می مانیم و یا به شهر و دیارمان برمی گردیم ».
آری این اشتیاق و علاقه ی وافر بسیجیان به ایشان نبود مگر به خاطر حسن خلق، مدیریت والا و تواضع بیش از حد با نیروهای تحت امر.
شهید، مسئول واحد تبلیغات سپاه زابل بود. در ایام مسئولیت ایشان نهایت صمیمیت و برادری بر واحد حاکم بود و در واقع او فرمانده قلبها بود.
این جوّ ناشی از شگردهای خاص مدیریتی شان بود. مدیریت شهید به گونه ای بود که تازه واردها اصلاً متوجه مسئولیت ایشان در واحد نمی شدند. جزئی ترین کار واحد چون رنگ آمیزی دیوارهای شهر برای شعارنویسی و نصب پلاکارد، همان لذتی را برای شهید داشت که اِعمال ریاست می توانست برای دیگران داشته باشد.
یکی از ابتکارات ایشان این بود که جلسات هفته گانه ی واحد را با ظرافت خاصی که موجب تکلف برای برادران نباشد، به منزل همکاران برده بود. این جلسات کاری که همراه با قرائت قرآن و برگزاری ادعیه ی مرسوم، کمیل و توسل و... بود، معنویتی خاص را به جمع برادران می بخشید و آنان را به یکدیگر نزدیک تر می کرد. کتاب لحظه های سرخ، ص 76 وص 135.
Qambarani@

  • دانیال خمّر

حمید خمّر در سال 1352 در شیراز (استان فارس) و در خانواده‌ای متدین و متعهد پا به عرصه گیتی نهاد.
او تا سال 1356 در شیراز بود و سپس به همراه خانواده‌اش به زاهدان عزیمت کرد در سال 1358 یعنی یک‌سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دبستان وارد شد. با آن‌که سن کمی داشت به نماز و روزه اهمیت فراوان می‌داد. اندک پول توجیبی و هفتگی خود را همیشه به صندوق‌های کمک به جبهه‌ها می‌انداخت. دوره‌ی راهنمایی را هنگامی که پدرش در میدان نبرد بود طی کرد. دوستانش را به رعایت مسائل دینی تشویق می‌کرد. وی به شهید دکتر چمران عشق می‌ورزید و می‌گفت اگر آدم دکتر هم می‌شود باید چون دکتر چمران شود.


سرانجام در تاریخ 5/8/1365 در اثر اصابت گلوله در زاهدان در سن 13 سالگی به شهادت رسید. منبع:کتاب کبوتران بهشتی جلد1صفحه: 213
Qambarani@

  • دانیال خمّر

مدارسی که درسطح کشوربنام شهدای طایفه خمّرنامگذاری شده اند:
👈استان گلستان:
مدرسه شهیدخمّر-روستای یاقول -بخش لطف آباد-شهرستان درگز
مدرسه راهنمایی شهیدحسن خمّر-قره سو -شهرستان بندرترکمن
👈استان سیستان وبلوچستان:
دبستان شهیدخمّر-روستای ریگ آباد-شهرستان خاش
دبستان2کلاسه شهیدخمّر-روستای سری آبادهیدوچ-شهرستان سراوان
دبستان4کلاسه ابتدایی شهیدخمّرپهلوان-شهرستان زهک
دبستان شهیدخمّرپهلوان-روستای کهک-شهرستان زابل
مدرسه شهیدعباسعلی خمّری-روستای بجاربازار-منطقه دشتیاری-چابهار

Qambarani@

  • دانیال خمّر

جزء4000شهیداستان گلستان(1000شهیدسیستانی وبلوچستانی)

بسیجی شهیدعظیم خمبری

نام پدر:غلام حیدر

تاریخ تولد:1349/1/1

تاریخ شهادت:1365/10/19

محل شهادت:شلمچه-کربلای5

نام گلزار:علی آباد-دهستان کتول-معصوم آبادفندرسک-گلزارامامزاده عبدالله

شهید عظیم خمبری/ سال 1349، در روستای امیرآباد از توابع شهرستان علی آبادکتول به دنیا آمد.پدرش غلام حیدر (فوت1351)و مادرش مدینه نام داشت.خواندن و نوشتن نمی دانست.کشاورز بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.نوزدهم دی 1365، با سمت آر ی جی زن در شلمچه بهش به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و بیستم خرداد 1378، پس از تفحص در گلزار شهدای امامزاده روستای معصوم آباد تابعه شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.

خاطره ای ازآقای کربلایی فندرسکی همرزم شهید

عظیم خمری درخانواده ای مستضعف زندگی می کرد پدر خانواده به رحمت خدا رفته بود وسرپرستی خانواده با مادر بود ودراین شرایط عظیم با کار وسختی تلاش ومشکلات بیگانه نبودوبااینکه سن وسالی نداشت برای کمک به هزینه های خانواده برای کار به تهران می رفت اما مدتها بود که حال وهوای جبهه به سرش زده بود وبرای اعزام به جبهه به هردری می زد اما یک مشکل بزرگ وجود داشت عظیم شناسنامه نداشت او که متوجه شده بود من بزودی به جبهه می روم اصرار داشت هرطور شده او هم با من بیاید  مشکل حل شد وباهم به سوی جبهه حرکت کردیم خیلی خوشحال بود از  آرزوهایش می گفت من درگردان امام  موسی بن جعفر(ع)وعظیم گردان صاحب الزمان(عج). هروقت فرصتی بدست می آمد به دیدن هم می آمدیم تا اینکه عملیات کربلای 5 شروع شد وعظیم که آرپی جی زن بود درآن عملیات شجاعانه جنگید وچند تانک دشمن را منهدم کرد وسرانجام به شهادت رسید وجنازه او در منطقه ماند .البته خبر قطعی از شهادت یا اسارتش وجود نداشت هر وقت به مرخصی می آمدم مادر عظیم را که می دیدم اولین چیزی که می پرسید این بود از عظیم خبری نشده ودر شلمچه پیشروی نکردید که اگر شهید شده باشد جنازه پسرم رابیاورید با شرمندگی سرم را پایین می انداختم وجواب می دادم انشا الله به همین زودی ها عملیات می شود تا اینکه عراقی ها در منطقه شلمچه پیش روی کردند به مرخصی آمدم مادر عظیم به دیدنم آمدوگفت  عراقی ها شلمچه را گرفته اند پس دیگری امیدی نیست از پسرم خبری شود عرق شرم همه وجودم را فرا گرفت جوابی نداشتم رفتم سر مزار شهدای امامزاده عبدالله فندرسک واقعا دلم گرفته بود گفتم خدایا اگر قراره دوباره عراقی ها پیش روی کنند من روی نگاه کردن به خانواده شهدا را ندارم ونمی خواهم برگردم قبل از اینکه مرخصی ام تمام شود رفتم منطقه در جزیره مجنون واین بار عراق در جزیره تک زد ومن نیز بعد از مجروحیت اسیرشدم

خاطره ای ازآقای بختیاری همرزم شهید

 در عملیات کربلای 5 به اتفاق دوستانم علیرضا قلی زاده ، محمد تاجی ، و شهید عظیم خمری در پشت خاکریز مشغول تیراندازی به طرف دشمن بودیم و من تیربارچی لشکر بودم ، شهید عظیم خمری آرپی جی زن بود و از یک نقطه چند موشک به طرف تانک های دشمن شلیک کرد و با رشادت فراوان این عمل را انجام دادند؛خاکریز ما در کنار باتلاقی قرار داشت من چند بار به شهید خمری گفتم که محل عملیاتی خود را تغییر دهد تا دشمن متوجه ایشان نشود ولی شهید عظیم توجهی به تذکر من نداشت ، وقتی که آخرین موشک خود را خواست به طرف دشمن پرتاب نماید مورد اصابت گلوله دشمن از ناحیه قلب قرار گرفته بود و به داخل باتلاق پرتاب شد، ایشان نیمه جان بود و من و دوستانم او را از داخل باتلاق بیرون کشیدیم و هنوز جان داشت و زیر لب ذکر یا حسین (ع) را زمزمه می کرد ما او را به کنار خاکریز گذاشته و مشغول درگیری شدیم و پیشروی خود ادامه دادیم و مدتی بعد متوجه شدیم که ایشان  داخل باتلاق افتاده و مفقود شده اند. پیکر مبارک ایشان را بعد از مدت 13 سال به آغوش خانواده اش آوردند.

Qambarani@

  • دانیال خمّر

سروده ای برای سردار-ابراهیم شایان شاعربرجسته درسالهاقبل دردیداربارهبری کتاب شعرش که سروده ای برای سردارشهیدخمّری نیزدرآن بودراهدیه دادند

@Qambarani

  • دانیال خمّر

زندگینامه شهیدمحمودخمّرنیایی

نام پدر:علی

تاریخ تولد:هفتم آذرماه1336

محل تولد:زاهدان

طول مدت حیات:29سال

تاریخ شهادت:11آبان1365

محل شهادت:زاهدان-سقوط هواپیما

مزارشهید:زاهدان.بهشت مصطفی.قطعه11.ردیف5

یگان اعزام کننده:لشکر88زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران

محمود خمرنیا در سال 1336 در شهرستان زاهدان دیده به جهان گشود. از کودکی به خواندن نماز و عبادت علاقمند بود.از لحاظ اخلاقی فردی با گذشت و خوش رفتار بود و همیشه تبسم بر لب هایش نقش بسته بود. پس از گذراندن دوره ی متوسطه وارد ارتش شد و مدت سه سال در نیروی هوابرد تهران خدمت کرد. پس از انقلاب به لشگر 88 زرهی زاهدان انتقال یافت. محمود از همان اوایل شروع جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی اعزام شد و در اکثر عملیات ها شرکت فعال داشت.
سراسر وجود وی شور و شوق و ایمان بود. در میادین مین با مهارت و جرأت کار می کرد. او عاشق جبهه و خدمت در جنگ بود. از غیبت و تهمت بشدت پرهیز می کرد. همیشه آرزوی شهادت داشت و سرانجام در تاریخ 1365/08/11بر اثر سانحه سقوط هواپیمای سی-130 در اطراف زاهدان در سن 29 سالگی به درجه ی رفیع شهادت نایل گردید.

تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف

زندگینامه شهید
 
همیشه سعی می کرد تا نمازش را اول وقت بخواند. کودکی شیرین و خوش زبان بود و دل همه اقوام و آشنایان را به دست آورده بود. عبادت، جزو جدا نشدنی زندگی او به حساب می آمد و همین امر در ابتدای زندگی شهید را غرق در معرفت کرد. محمود از همان کودکی بسیار باگذشت بود و همین خصلت او برای خانواده بسیار جالب بود. وی از لحاظ اخلاقی بسیار خوش رفتار و خوش برخورد بود و شاید بتوان گفت در دوران زندگی اش کمتر کسی را آزرده خاطر کرد بعد از سپری شدن دوران کودکی و رسیدن به اوج و شکوه جوانی هدف زندگی اش را مشخص کرد.
محمود می خواست به کشورش خدمت کند و همین امر باعث شد تا پس از گذراندن دوران متوسطه وارد ارتش جمهوری اسلامی شود و مدت سه سال در نیروی هوابرد تهران خدمت کند.
شهید «محمود خمرنیایی» پس از انقلاب به لشکر88 زرهی زاهدان منتقل می شود و با درجه استوار یکمی مشغول به کار می شود تا اینکه سال های دفاع مقدس فرا می رسد. او از همان روزهای اول جنگ در حالی که هنوز 22 سال بیشتر نداشت در سال های مختلف به جبهه اعزام می شود تا با حضور در جبهه به میهنش خدمت بسزایی می کند. شهید با چشمان باز و آگاهانه در اکثر عملیات ها شرکت داشت و صبورانه در راه دفاع از میهن قدم می گذاشت و با ایمان کبریایی اش برای طرفداری از حق و مبارزه با کفر به پای می خاست، از همه قید و بندها رها می شد و آزادانه در معرکه جبهه قدم می گذاشت و با دلی قرص و محکم خوف مرگ را در دل دشمن می انداخت و در مقابل نیروهای رژیم اشغالگر ایستادگی می کرد. آخر کسی که از مسجد به سنگر می رود از هیچ چیز نمی هراسد.
سراسر وجود وی شور و عشق و ایمان بود، در میادین مین با مهارت و جرأت تمام کار می کرد و مین ها را برای آرامش خاطر رزمندگان یکی پس از دیگری خنثی می کرد. چند سال حضور مداوم در جبهه و سنگرها چیز کمی نیست آن هم زمانی که همسر و فرزندانی چشم به راهت باشند و تمام لحظات را غنیمت شمارند برای دیدارت، اما تو ای شهید ماندی و مقاومت کردی برای سرافرازی ایران، برای آرامش خانواده و هم میهنانت تو ظلم دشمن را تاب نیاوردی و هر سپیده صبح جبهه، برایت نشان از پیروزی داشت و چشمانت مسیر جبهه را بی مقدمه می پیمود، سال هایی که جمع دلتنگی فرزندانت به اشک های مادرشان گره می خورد، تو داشتی از خدا صبر را برای خانواده ات طلب می کردی تو در گوشه سنگر می نشستی و چفیه ات را پهن می کردی و نماز می خواندی که تو را به عرش می رساند. تو از خدا برای خانواده ات آرامش خواستی و حاجتت در گرو شهادتی بود که تو را زودتر به وصال معبود برساند.
 11
آبان 65 محمود حال و هوای دیگری داشت به همراه دیگر رزمندگان سوار هواپیمای سی 130 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی به مقصد زاهدان می شود، در دلش شوق شهادت زنده شده و بی قرار است تا اینکه هواپیمای حامل رزمندگان در یک سانحه هواپیمایی سقوط می کند و شهادت را برای آنان به ارمغان می آورد. چه کسی تصور می کرد که آنها با هواپیما مستقیماً به بهشت اعزام شوندجز خود شهیدان خدایی ... ایستادگی تا پای جان

ناگفته هایی ازشهیدمحمودخمرنیایی
زهرا شایان»، همسر شهید محمودخمرنیایی می گوید: «محمود» در کار خود بسیار حساس بود و هر از چندگاهی که برای مرخصی از جبهه به خانه می آمد تمام فکر و ذهنش مشغول بود و چند روزی نمی گذشت که دوباره عزم سفر می کرد و به جبهه می رفت. این احساس وظیفه برای همیشه در وجودش زنده بود. در آخرین دیدار، سخت بیمار بود و هرچه از او خواستم بیشتر به استراحت بپردازد، اما گفت وظیفه ای که بر گردنم است که به هیچ وجه نمی توانم کنار بگذارم؛ من باید خدمتگزار میهنم باشم. با آن حال نامساعد به جبهه رفت و در لحظه شهادت مقداری از داروهایش درون جیبش پیدا شد و همین امر خود گویای حس مسئولیت پذیری در کارش بود.
 همسر شهید خمرنیایی درادامه می گوید: :انقلاب نعمتی است برای اهالی سرزمین ایران، انقلاب معرفت را در جان ها زنده کرد و ما با قاطعیت راه امام(ره) را ادامه می دهیم.

یادگاران شهیدمحمودخمّرنیایی
از شهید «محمود خمرنیایی»به یادگار،خانواده ای پر مهر مانده است. «زهرا شایان» همسر صبور شهید به تنهایی یادگاری های شهید را بزرگ کرده و حال ما شاهد موفقیت های این عزیزان در جامعه هستیم وبه یقین همین فرزندان می توانند راه پدر آسمانی شان را ادامه دهند، فرزندانی که در همان اوایل کودکی با اینکه آغوش پدر را درک نکردند اما از پدر درس معرفت آموخته و بصیرت را سرلوحه کارشان قرار داده اند. رضا فرزند ارشد خانواده دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد امور مهندسی است. مرتضی دیگر پسر خانواده نیز دانشجوی کارشناسی ارشد است و فاطمه تنها دختر شهید است که مدرک لیسانس دارد. همه رشد و تعالی خانواده در گرو دستان پر مهر مادری است که به تنهایی بار زندگی را به دوش کشید و چنین فرزندانی تحویل جامعه داده است. جبهه دانشگاهی بود بس بزرگ و آموزنده و شهدا استادان این دانشگاه بودند، یاد و خاطره‌ شهیدمحمودخمّرنیایی گرامی.

Qambarani@

  • دانیال خمّر

نام پدر:خداداد
محل تولد:شهرستان زابل

تاریخ تولد:1342/07/01
شهادت:1365/11/04
محل شهادت:خوزستان-خرمشهر
نام عملیات:کربلای5
محل دفن:بهشت مصطفی زاهدان-قطعه5-ردیف1

شادی روح شهیدسردارعباسعلی خمّری،صلوات

Qambarani@

  • دانیال خمّر


باپیگیری هایی که انجام دادم توانستم تعداد42شهیدطایفه خمّرراشناسایی ومطالبی دراین خصوص گردآوری نمایم.دراین وبلاگ تلاش خواهم نمودبامعرفی این مجاهدان فی سبیل الله ،این اسوه های ایثاروازخودگذشتگی،شجاعت وجسارت وجانبازی مردمان طایفه خمّررابه همگان وهمچنین نسل امروزطایفه یادآورشوم .

Qambarani@

  • دانیال خمّر

جلوگیری از کپی کردن مطالب

کد قفل کردن راست کليک