Qambarani Tribe

طایفه کمبرانی{شرح تاریخی وامروزی ،مستندومستدل،متصل به رفرنس}

Qambarani Tribe

طایفه کمبرانی{شرح تاریخی وامروزی ،مستندومستدل،متصل به رفرنس}

مشخصات بلاگ

من کمبرانی ام
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ رستم ویعقوب ﻣﺠﻮ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ جای گرفته ام
مرابه نام جدم میرنصیرخان اعظم بخوان
وشاهانی که پی درپی همه حاکم بودند
شاه همه شاه کلات
فرزندان میرکمبربزرگ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ درلباس بلوچی قامت گرفته ام
ﺍﯾﻦ ﻫﻮﯾﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
گرچه امروزکمی باآن مرام فاصله گرفته ام
لیک من بلوچی ریشه دارم
ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ تاریخ قلات به نظاره بنشین
ومهاجرتی ازکلات
به سرکردگی میرامامدادخان وفرزندان شجاع به سیستان
که نوادگانش باعث این شعرشدند
سون لف خمّرومرو،بی تیرو وبی کمو مرو""
وصدهاسال است که شعرم زمزمه مردمان زابلستان است
ونمودش هم رزم هشت سال است
که جنگاوری جلوداربوده ام
نشانش خواهی،رزم عباس و42تن ازشهدای همخونم راورق بزن
امروزاگرکمبرانی ﺭﺍ به تصویرخواهی
ﻣﺮﺍﺑﺸﻨﺎﺱ،اگرچه درسجل زمانه خمّرنام گرفته ام
دانیال خمّر

کانال تلگرامی طایفه کمبرانی

کانال تلگرامی طایفه کمبرانی

ابزار نمایش اوقات شرعی

وضعیت آب و هوا

۶۸ مطلب با موضوع «شهدای طایفه خمّر» ثبت شده است

خاطره ای ازمادرسردارشهیدسرتیپ عباسعلی خمّری
ایام ماه رمضان ،افطاری خود را نمی خورد و به یتیمانی که در همسایگی ما بودند ،هدیه می کرد و خودش با نان افطار می کرد . به هنگام اشتغال در امور فنی چند بچه یتیم را با خود به کار مشغول داشت و همیشه آنها را برای شام و ناهار به منزل می آورد . این در شرایطی بود که ما یک اتاق بیشتر نداشتیم و از طرفی دیگر وضعیت مالی ماهم مناسب نبود اما برخورد پر از عاطفه و رافت شهید با محرومین ،جرات مخالفت را به ما نمی داد .او همواره از هر گونه منکرات پرهیز می کرد . عباس از سه سالگی وضوی بچه گانه ای می گرفت و با من به نماز می ایستاد و بعد از نماز با انگشت های کوچکش الله الله می گفت که باعث تعجب همه ما می شد .قبل از سن تکلیف ،مقید به نماز و روزه و قرائت قرآن بود او از سنین 16- 15 سالگی ،در نیمه های شب ،مشغول نماز و تلاوت قرآن می دیدیم .
در رفت و آمد فامیلی و صله رحم ،بسیار مقید بود و هر زمانی هم که دیدار فامیل می رفت ،بسیار خوش بر خورد و گشاده رو بود و در رفع مشکلات خانواده و اقوام همیشه پیشقدم بود .
خاطره ای ازخاله شهید :
عباس هر موقع به منزل ما می آمد ،آرام و قرار نداشت و مدتی را که پیش ما بود ،اصرار می کرد تا اگر کاری از قبیل تعمیر آبگرمکن ،بخاری ،سیم کشی ،لوله کشی و...داریم انجام دهد .
فردی بسیار کم توقع ،قانع ،ساده پوش ،کم خرج و صرفه جو بود .
ایشان در برابر پدر و مادر ،بسیار مطیع و بر خوردشان کاملا با احترام و ادب بود .
Qambarani@

  • دانیال خمّر

شهید حسین خمّر
نام پدر:محمد
تولد :45/12/28
شهادت : 67/01/06
آرامگاه : زابل - بهشت مصطفی
Qambarani@

  • دانیال خمّر

شهید محمدحسن خمّر
نام پدر:عباس
تولد : 1320/12/02
شهادت : 1365/10/05
محل شهادت : سومار-سه راه کاشیپور
آرامگاه : - زاهدان - بهشت مصطفی
قطعه8-ردیف12-شماره2
زندگینامه شهیدمحمدحسن خمّر
محمدحسن خمر در سال 1320 در خانواده ای متدیّن و مذهبی در روستای سیادک از توابع شهرستان زابل دیده به جهان هستی گشود. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی نظام قدیم در زادگاهش پشت سر گذاشت. در ایام فراغت در کار کشاورزی به پدرش کمک می کرد.
خمر، فردی باایمان و متّقی، صبور و شکیبا بود. فرایض دینی را همواره و در همه جا چه در جبهه و چه در منزل به نحو احسن انجام می داد. به حلال و حرام و حفظ امور بیت المال اهمیت زیادی می داد. بسیار دلسوز و فداکار بود. غرور بی جا در او دیده نمی شد. در سنگر رزم، دوستی شفیق و فداکار و از جان گذشته بود. وی دوستان و همرزمان خود را به خواندن قرآن و انجام واجبات و به خصوص اطاعت از اوامر رهبری سفارش می کرد. سپس به سربازی رفت و این خدمت مقدس را در شهرستان خرم آباد سپری کرد. پس از دو سال به استخدام نیروی زمینی ارتش درآمد.
با شروع جنگ تحمیلی به میادین نبرد حق علیه باطل اعزام شد و مدت هفت سال را در مناطق جنگی گذراند و رشادت ها و دلاوری های فراوانی از خود نشان داد. سرانجام این عاشق و دلباخته اسلام در تاریخ پنجم دی ماه 1365 در منطقه سومار در سن 45 سالگی به فیض عظیم شهادت نایل آمد.
Qambarani@

  • دانیال خمّر

کتاب « خاکریز دوازدهم »
اثر علیرضاحیدری نسب
درباره: سردارشهید عباسعلی خمّری ده‌سوخته
رونمایی شده ازکتاب توسط :
محمدحسن ابوترابی-نایب رئیس وقت مجلس شورای اسلامی +استانداروقت سیستان وبلوچستان    

Qambarani@

  • دانیال خمّر

معرفی کتاب: لحظه های سرخ
(بیوگرافی سردار سرتیپ شهید عباسعلی خمّری)
نویسنده:دکتراحمدعلی خسروی
دکترای دانشگاه معارف اسلامی قم
Qambarani@

  • دانیال خمّر

شهید قربانعلی خمّری قلعه کهنه
درسال1384  درحال انجام ماموریت بر اثر سانحه رانندگی دچار حادثه شده و درحین انتقال باآمبولانس سپاه باهمان لباس مقدس به درجه رفیع شهادت نایل شد یادش گرامی
Qambarani@

  • دانیال خمّر

شهیدعلی خمّر
فرزند:مرحوم ابراهیم
تولد:41/1/1
شهادت:63/4/2
گلزارشهدا:زاهدان.بهشت مصطفی.قطعه4.ردیف14.شماره2
زندگینامه
علی خمر در سال 1341 در روستای خمر از توابع شهرستان زابل دیده به جهان هستی گشود. دوران کودکی را در دامن پرمهر پدر و مادر گذراند. به دلیل فقر مالی، خانواده اش مجبور شدند که از زابل به زاهدان نقل مکان کنند. علی در زاهدان به مدرسه رفت و تحصیلات را تا پایان مقطع راهنمایی ادامه داد. سپس به استخدام ارتش جمهوری اسلامی ایران درآمد. مدت شش ماه آموزش های نظامی را در تهران گذراند و سپس به جبهه های نبرد اعزام شد. در سال 1362 ازدواج کرد و شش ماه بعد در تاریخ چهارم اردیبهشت ماه 1363 در حین انجام مأموریت در رودخانه کرخه غرق شد و در سن 22 سالگی به دیدار معبود شتافت.
qambarani@

  • دانیال خمّر

شرایط آن چنان حاد ،بحرانی و حساس بود که برای تقویت روحیه نیروها به طور مرتب فرمانده محترم کل سپاه و فرمانده محترم لشگر ثارالله در تمام مدت در گیری با فرماندهی گردان به وسیله بی سیم تماس داشته و خواستار مقاومت و ایستادگی بودند...
پاتک دشمن زمانی شروع شد که خیلی از نیروهای گردان به علت آتشباری چند روز قبل شهید شده و آنها را از منطقه خارج کرده بودند .در آن شرایط بحرانی همه نگاهها به گروهان فاطمه الزهرا(س) دوخته شده بود که فرماندهی آن را علمدار گردان ،شهید خمر به عهده داشت .شهید خمر با روحیه ای قوی به همراه گروهانش وارد منطقه شد. نیروها برای استقرار در مکان تعیین شده ،می بایست از جاهای فوق العاده و سخت و زیر دید دشمن حرکت کنند که کاملا در تیر رس و زیر آتش شدید و جهنمی دشمن قرار داشت .به حدی که در آن منطقه حتی حرکت مورچه ای خارج از دید دشمن پنهان نمی ماند و این همان پل ارتباطی تمام لشگر ها بود که عباس با نهایت اخلاص و شهامت ،نیروهایش را با تجهیزات انفرادی و به صورت سینه خیز از آنجا عبور داد و آرایش جنگی گرفت .
به دنبال پاتک(ضدحمله) سنگین دشمن ،نیروهای دشمن هر لحظه به موضع ما نزدیک می شدند تا اینکه دیگر چاره ای جز پرتاب نارنجک و جنگ تن به تن نبود .غرش تانکهای دشمن نیز در اطراف مواضع ما ،صحنه پر از رعب و وحشتی را ایجاد کرده بود .دیگر نفس ها در سینه ها حبس شده و هر لحظه خطر سقوط مواضع وجود نداشت .
انگار چشم ملت و فرماندهان برای مشخص شدن سر نوشت جنگ به همان منطقه محدود شلمچه که در اختیار گردان 405 بود ،دوخته شده بود .
لحظات حساس و نفس گیری بود و زیر آتش شدید دشمن ،نیروهای اندک و محدود گردان هم یکی یکی پر پر می شدند و دست و پا و سر بود که از سر اخلاص از پیکر ها جدا می شد و زمین را گلگون می کرد .اوضاع به حدی متشنج شده بود که هیچ امیدی برای تثبیت مواضع و پیروزی نبود که ناگهان زمین و زمان و فرشتگان آسمان نظاره گر حما سه جاوید علمدار گردان شدند .آری عباس بود که حداقل با پرتاب چهل نارنجک ،دشمن زبون را در پشت سنگر هایشان زمین گیر و متلاشی کرد .نیروهای خودی که جانی دوباره یافته بودند بامداد از تکبیر و شلیک چند آر پی جی ،چندین تانک و خود روی نفر بر دشمن را از کار انداخته و به آتش کشیدند . در حالی که آر پی جی شانه های شهید خمر را زینت می داد با شجاعت آنچنان عرصه را بر دشمن تنگ کردند که چاره ای جز عقب نشینی نداشتند . در گرما گرم این نبرد عاشورایی بود که ناگهان دیدیم پیکر مطهر و غرق به خون این علمدار عزیز را در حالی که دستهایش از پیکر جداشده و از گوشه پتو به صحنه رزم می نگریست از جلو سنگر ما به عقب می برند.
آن لحظه برای تمام عمر ،از یادم نمی رود هر چند در جنگ شهادتهای بسیاری دیده بودم ،اما آن لحظه چیز دیگری بود. علمداری که قوت قلب گردان ما بود و وجود او الهام بخش توان روحی همه نیروها می شد ،باید با بدنی پاره پاره از جلوی چشمانم عبور داده شود اما به لحاظ شرایط سخت جنگ و حضور نیروها در اطرافم می بایست کوهی از غم را در سینه حبس می کردم تا مبادا روحیه ی رزمنده ای جان بر کف تضعیف شود .حتی برای تقویت روحی آنها مجبور به گفتن لطیفه ای می شدم که خدا می داند در آن شرایط چقدر برایم سخت و نا گوار بود
باری در آن نبرد عاشورایی به همت نیروهای معدود باقی مانده و به فرماندهی علمدار مخلص ،دشمن مجبور به عقب نشینی شد و مواضع ما تثبیت گردید .دیگر دلها به آرامی می تپید و لبخند ها به زیبایی به لب می نشست اما در جشن پیروزی فقدان حضور علمدار ،برایمان خیلی سخت و گران بود
Qambarani@

  • دانیال خمّر

شهیدمحمودرضازابلی(خمّر)
فرزندسردارمحمدنبی خان کمبرانی(خمّر)
تاریخ ولادت:1339/1/2
تاریخ شهادت :1361/1/2
عملیات منجربه شهادت:عملیات فتح المبین
محل شهادت:دشت عباس
آرامگاه:بهشت محمد(ص)قبورمومنین
Qambarani@
  • دانیال خمّر

شهیدعباس خمّر
نام پدر:غلام
محل شهادت:شلمچه
تاریخ تولد:1348/5/2
تاریخ شهادت:1367/3/4
گلزار شهدا:بهشت مصطفی زابل-قطعه3-ردیف33
زندگینامه شهیدعباس خمّر
عباس خمّر در سال 1348 در یکی از روستاهای بخش شیب آب شهرستان زابل در یک خانواده ی مذهبی چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را تا اخذ مدرک سیکل ادامه داد. از سجایای اخلاقی برجسته ای برخوردار بود. همواره بر لبانش خنده و تبسّم نقش می بست. مقیّد به خواندن نماز در مسجد بود.
بر اثر علاقه ی شدیدی که به حضور در جبهه داشت، در سال 1363 به خیل انصارالحسین(ع) پیوست و از این طریق موفق شد به صفوف لشکریان اسلام در کربلای خوزستان بپیوندد. سرانجام پس از ابراز رشادت ها و دلاوری های فراوان در مصاف با بعثیون عراقی در تاریخ چهارم خرداد ماه 1367 در منطقه ی شلمچه در سنّ 19 سالگی به فیض شهادت نایل آمد.
پیکر مطهرش پس از هفت سال از شلمچه به زادگاهش انتقال یافت.
Qambarani@

  • دانیال خمّر

جلوگیری از کپی کردن مطالب

کد قفل کردن راست کليک