معتمدین-مرحوم محمدعیدوخمّر
مرحوم محمدعیدوخمّربا قد۲متر از لف و از عمو زاده های نوربیک و زینل ،قوی ترین کشتی گیر سیستان بود.همسرش مرحومه شاه بی بی خمّر فرزند براتعلی خمّر(از معتمدین طایفه)بود.
آریان:عکس فوق مربو ط به پدر بزرگ و مادر بزرگم که از زابل در دهه اوایل سال 1330 به استان مازندران ان موقع مهاجرت کردن
پدر بزرگم:مرحوم محمد فرزند عیدو ..عیدو فرزند ابراهیم .محمدرضا .اختاد
مادر بزرگم :مرحوم شاه بی بی خمّر
لازم به توضیح است که پدر بزرگم به همراه چهار فرزند پسر و دو دختر داشتن که از مجموع این خانواده در حال حاضر بیش از 160 خانوار نشات گرفته و جمعیتی حدود بیش از 400 نفر گسترش یافته است که بحمدالله از سطح تحصیلات و مناصب مهمی برخوردار میباشن ..توضیح میدهم که مرحوم پدر بزرگم از خوش نامهای طایفه بودند بطوریکه هنوزم با گذشت سالها از فوت پدر بزرگم گاها جاهایی که خودمون رو معرفی میکنیم .کسایی که پدر بزرگم رو میشناسن از خوبی ها یش میگویند..با اینکه ما در روستای قلی اباد هستیم که عمده ان رو جمعیت محلی تشکیل میدهن اما یادم هست در زمان فوت پدر بزرگم اونقده جمعیت اومده بودن که پاسگاه اومده بود ببینه چه خبر شده .ظاهرا فکر کرده نزاع چیزی شده مسیر راه روستا مون بسته شده بود..پدر بزرگم فردی کشته گیر بود که دیگران تعریف کردن برامون که در ان زمان درگیری لفظی بین سردار پردلی با یکی از خوانین پیش میاد در یه محلس عروسی و اون خان که من اسمش رو الان از یادم رفته میگه اگه راست میگی از مردان طایفه ات بیار که با این کشتی گیر من کشتی بگیرد..و محمد رضا خان پردلی از طایفه خمر میخواد یه کشتی گیر بیارین ..پدر بزرگم سر زمین مشغول کشاورزی بوده میان دنبالش که باید با کشتی گیر فلان خان باید پنجه در پنجه بندازی ..ظاهرا اون کشتی گیر خان حریف هم نداشته...پدر بزرگم میاد در میدان لیکن پدر بزرگم لخت میشه و شرط میذاره اون کشتی گیر هم لخت شه..که کشتی گیر خان مقا ومت میکنه و لب پدر بزرگم شرطش همین است خلاصه پیراهنش رو در میاره و میبینن یه قران کوچیک به پشتش بسته..پدر بزرگم میخواد که قران رو در بیارد و بعد کشتی میگرن..چنین میگن و از خود پدر بزرگم و پدرم شنیدم که چنان پدر بزرگم کشتی گیر اون خان رو بلند میکنه سر شانه اش و طوری با جذبه به زمین میزنه که فریاد بلندی از کشتی گیر خان بلند میشه که صداش تا ده بغل دستی شنیده شده و نمیتونه از جاش بلند شه..
بعد خان که میبینه کشتی گیرش داغون میشه میاد به به پدر بزرگم پاداش بده که پدر بزرگم قبول نمیکنه ولی پاداش سردار پردلی رو میپذیره..
از خصایص پدر بزرگم میتونم بگم یک رکعت نمازش قضا نبود..اسم اما م حسین و حضرت ابوالفظل میومد مث ابر بهاری گریه میکرد بدون روزه...صداقت.و راستگویی شدید بود حتی گردنش زیر تیغ میرفت.متعصب به طایفه بود.
اما از خشمش هر چی بگم کم گفتم وقتی خشم میکرد هیچکس را توان رویایی باهاش نبود..قدش دومتر بودو چهار شانه بسیار قوی ..اعتراف میکنم در این پانصد تا نوه و نبیره و نتیجه که داره یکی از لحاظ هیکل به پدر بزرگم نرفته با اینکه ما تقریبا قد بلند هستیم..پدر بزرگم مردی حقیقت بود که تحت هیچ شرایطی از حق گذشت و عدول نمیکرد..روحش شاد یادش گرامی
ضمنا یادمه خودم از پدر بزرگم پرسیدم .بپور چرا اون کشتی گیر رو لخت کردی ..گفت بپور اون کشتی گیر هیچ جا حریف نداشت و برامن سوال بود چرا هیچکی شکست نمیده که من یه دفعه فکر کردم که این چیزی با خودش داره..بمن توضیح داد که وقتی قران پشتش داشت هیچکی نمیتونه پشت کی قران پشتشه به زمین بچسبانه و قران به زمین نمیخوره(اعتقادات اون زمان رو با الان نمیشه مقایسه کرد)
شادی روحشان صلوات
- ۹۷/۰۳/۰۴
هر کی پا میشه میگه پدربزرگ من کدخدا بوده .یه جور میگه خودش اونجا بوده.لژفا با سند و مدرک حرف بزن.پدر من شماها رو میشناسه.اصلا اینطور نیس