رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
رهبرمعنوی ام...
یتیمان ومعلولان وبی سرپرستان مشهدت1 ،هنوز به یادگل رویت اشک ریزانند..
زاهدزمانه بودی ودرخدمت به خلق، بویژه ستمدیدگان ،گوی سبقت بربودی..
ملودی عارفانه ات درگوش شاگردان درگهت نجواکنان است...دختران نابینای همدمت2،پرسان پرسان بهانه مهرپدرانه ات رامی جویند...
ومن مبهوت این همه بزرگی وگمنامی ات...
دانیال خمّر
1مرکزشهیدبهشتی
2موسسه همدم