فارسی:من|بلوچی:من
فارسی:تو|بلوچی:ته
فارسی:او|بلوچی:آ یا آیی
فارسی:ما|بلوچی:ما
فارسی:شما|بلوچی:شوما
فارسی:آنها|بلوچی:آواں
Qambarani@
فارسی:من|بلوچی:من
فارسی:تو|بلوچی:ته
فارسی:او|بلوچی:آ یا آیی
فارسی:ما|بلوچی:ما
فارسی:شما|بلوچی:شوما
فارسی:آنها|بلوچی:آواں
Qambarani@
اصطلاح "براهویی" بیشتر مفهوم یک موجودیت وهویت سیاسی بوده است تا موجودیت طایفه امروزی براهویی وآن عبارت بوده است از:ترکیب شکنندهای از تیره ها،طوایف وقبایل هم تبار ویاغیرهم تبار.
این طایفه از دوران بسیار گذشته تا اواخر دوره قاجارادامه داشته و به دلیل تشکیل اتحادیه ای از طوایف مختلف در دوران افشاریه، اوج قدرتش زیاد بودکه بر بخش وسیعی از منطقه بلوچستان حکومت می کردند.
ضوابط بنیادی در پیوستگی قبیلهای براهویی:1-نسبت پدری 2- پیمان سیاسی است وهیچ یک از تیره های کنونی برهویی شجره نامه متّصلی ندارند وازیک نوع انشعاب قبیلهای و پیوستگی گروههای بیگانه،تشکیل یافتهاند.معروف است که هر قبیله را مردی که نیای نام دهنده آن است به وجود آورده است.(قنبر نیای طایفه قنبرانی وپاتینجر مؤسس دولت براهویی راهمین شخص قنبر، نیای طایفه قنبرانی میداند)
لذاحکومت منسجم و قوی اتحادیه براهویی با عنوان خاننشین کلات که ازدوره صفوی ظهور کرد، اقتدار آن بر پایه حمایت قبایل اصلی برهویی (قَمْبَرانی، میرْواری، ایلتازِئی)، بلوچهای رِند و لاشاری، و دهواریهای کشاورزقرار داشت.
قانون این اتحادیه بدین شیوه بود که خان همیشه از طایفه قمبرانی بودوسایرتیره های براهویی وطوایف بلوچ دارای سرداربودندوزیرنظر خان کلات انسجام داشتند.
درقولی دیگرهم این گونه عنوان شده است که براهویی ازدو ریشه کلی تشکیل شده اند:
گروه اول عرب هستندوازممسنی فارس به بلوچستان مهاجرت نموده اند.
گروه دوم دراویدی هستندوازشبه قاره هندبه بلوچستان مهاجرت نموده اند.
اماقول درست اینست که قبایل وتیره هایی که «ملت برهویی» را تشکیل میدادند ۲۷ قبیله بودند که ازقبایل غیرهم تبارومختلف الریشه تشکیل می گردیدکه ازنظرسیاسی براهویی شناخته می شوندوازنظرنسل ونژاد ازهم دوربودند.اگرچه هم تبارهای براهویی که عرب-کرد بودندوازعراق باآنهاکوچ کرده اند همچون قنبرانی هانیزدراین اتحادیه عضواصلی بودند.که بعدازسالهااختلاط این عناصرعرب-کرد، به آسانی درمیان جامعه بلوچ جذب گردیدند.
برخی طوایف ادغام دربراهویی،قبل ازحضوربراهویی ها دراین منطقه حضور داشته اند.مینگل ها درناحیه جهلاوان در "وده"فاصله یکصدمیلی جنوب کلات قرارداشتند.که قبل ازورود اعراب،صدهاسال درنوشکی متمکن ومستغنی بودند.آنهابراهویی ها را" نووارد" می گفتند.احمدوال یارخشانی هانیز که زمینهای غرب نوشکی راداشتندازبازماندگان تاجیکان اندوقبل ازحضوربراهویی هاحضورداشتندلاکن متعاقباًدراتحادیه براهویی قرارگرفتند.
اما تیره هاوطوایف وقبایلی که دردرون ایل براهویی حضورداشتند برخی هم ریشه وبرخی منسوب به براهویی اندوالبته اکثریت آنهااکنون درکشورپاکستان هستندعبارتنداز:مینگل،ساسولی،ممسنی(محمدحسنی)،قنبرانی(کمبرانی)،ایلتازیی،مهمسانی
،قلندرانی،ریکی،کرد،سوملاری،گرگنانی،امامحسینی،محموددانی،مورها،کوری،برجی،پندرانی،شرواری،رئیسایی،پنچاری،شجاع الدینی ،هارونی ،رودانی ،بجائی ،ناگری ،چوته ،کهدرانی،میرواری ،کلادهی ،گالوسوری ،کولاچی ،لاگی ،محمود شاهی،کوچکا ،پورجایی ،سراوانی ،موسیانی ،قیصری،دبوکی ،بهولدرا ،عیسوانی ،گروانی ،ساموزهی ،پوتانی ،چنگیزی ،جیخور ،چم روزهی ،رمضان زهی ،بنگل زهی ،بمباک زهیتیره های ایل مینگل:مینگل شاهی ، مینگل ذگر ، مینگل سمالانی . شاهی مینگل، باجی زئی ، توتا زهی ، باران زائی ، پهلوان زائی ، حمل زائی ، بالا زائی ، تراسی زائی ،گمشاد زئی ، دارد زائی ، حسن زهی ، شادمان زائی ، زهرو(زهری) زائی ،رودینی ، دولت خان زائی ، دینار زائی ، شاهوزایی ،میرجائی ، صفر زائی ، عمرانی ،گورانی ، شیخ بنزا ، غلامانی ،احمدان زئی ، علی زئی ، محمد زائی ، ابابکی .
طوایفی که به رند ها منتسب هستند شامل: بیزنجو ، بنگل زهی ، شاهوانی ، لهری ، لانگو (Langove) .
تیره های ایل ممسنی: اسماعیل زایی (شه بخش) ، سربندی (سرابندی)،هاشمزهی ، کهرازهی(کهرایی/کری) ، جمالزهی ، شیروزایی ، دو زایی ، زیرکانی ، سیاهی زهی ، شیخ حسینی ،حسینی ، یوسف زهی(یوسفی) ، درکانی (درکزهی) ، هارونی ،یاغی زایی (یاگی زایی) ، شیهک زایی (شاگزی) ، اجباری(ایجباری/ایلجاری)، مندوزایی ، مردان شهی (مردان شاهی) ، لوار زهی ، آنشینی ( خان نشینی )
سایرتیره:زیرکاری//زیرکانی(زرکاری/سرکاری)،موسیزیی،جنگیزیی،عیسیزیی،مستانزیی، مری(ماری)،عمرزیی،محمودزیی،لوار(لیوار)زیی،جهلاوانی،چنال،عیدوزهی،مالکی،هارونی، کیازهی،ساسولی ،کبدانی،جمشیدزهی،مرید(مرود)زهی،زرک زهی،دکالی،رحمت زهی،کوهی زی،میرکوچال،بورک زهی، ،نایب زهی،شربت زهی،خارکوهی،سهراب زهی،باجی زهی، ،دایی زهی،رودینی، سنجرزی،پلنگی،نوشروانی،امیرزهی، بلوچ خان زایی، شهمرادزایی، دورازایی،مرادزایی، سالارزایی،کاهالازئی، مزارزئی، شهدادزئی،اسماعیلی راج ، زنگیانی ،یگیاهی ، کیسیازئی،قهار زئی
Qambarani@
Qambarani@
باتوجه به آخرین محل استقرارنخعی هابواسطه ابراهیم مالک اشترنخعی درموصل(موطن کردها) ومهاجرت طی سالهای150هجری قمری ازعراق به شرق ایران وازجمله کلات،برخی این نخعی های براهیمی(براهویی)راعرب-کرددانسته اند.قول هایی دال بر کرد بودن براهویی ها نیز وجود دارد که در اعتبار آن ها شواهد و قرائن زیادی موجود است:
1- بنا به روایت مهندس مخبر موکلر در مقدمه رساله ای می نویسد: «براهویی ها زبان مخصوص به خود دارند که کردی یا کردگالی نامیده می شود و هم اکنون قبایل ساکن نواحی لس بیلا به اسم کردگالی شناخته می شوند» ( مخبر : 6 )
2- تشابه نام بعضی قبیله های کرد مثل برادوست یا براخوی که اتفاقاً در همان حوالی می زیسته اند. (ن.ک. نقشه پراکندگی اکراد).
مردوخ به نقل از دائره المعارف اسلام می نویسد: «براخوی قریب سه صد هزار نفری هستند، در اطراف کلات که قریب دویست و بیست میل منطقه سکونت آنها امتداد دارد. حکومت مرکزی بلوچستان که کلات است، تحت ریاست این عشیره است، که از تیره کمبرانی است.48180 نفری عده نفوس آنهاست، تمام این عشیره سنی مذهب اند» ( مردوخ ، ج1 )-منابع:(تاریخ کرد و کردستان، ج 1، ص 80).
3- وجود بعضی عشیره های کرد در بین عشایر بلوچ: به روایت تاریخ مردوخ دو عشیره کرد به اسم «ماماسین» در بین عشایر بلوچ هستند( همان : 111 ) وهمچنین است طایفه قنبرانی یا شعبه دیگر آن منگال که طوایف کرد به همین نام نیز داریم.
4- براهویی را بعضی تحریف شده ابراهیم شمرده اند، چنانکه کردهای غرب ایران نیز ابراهیم را «برو» می خوانند و نیز تعبیر دیگری برای این اسم میکنند که شاید صحیح تر باشد و آن «به روهی» است یعنی بالای کوه ( مخبر : 6 )
5- براهویی ها نیز مثل کردها خود را از نسل عرب می دانند. یکی از جوانان براهویی در لوتک نسب خود را اینگونه به اعراب می رسانید: ظریف بن صر خان بن مرداخان بن سردار ابراهیم خان بن گل محمد خان بن بهادر خان بن نوک بنده بین امیر پیر محمد بین یاگی بن امیر نوب بن شاهزاده جمال بن سلطان محمد بن اوزن حسن بن محمد بن رستم بن ابراهیم بن مالک بن حارث بن یغوث بن مسلمه بن ربیعه بن حارث بن خزیمه بن نخع بن مذحج.
بنا به روایت بعضی از علمای علم انساب نسب اکراد به نوح می رسد و از نسل سام هستند و عرب که جد آنها عمر مزیقیاء پادشاه یمن به شام نقل کرده و از آنجا اولاد او به اماکن عجم پراکنده شده اند و جمعی دیگرعمر مزیقیاء رااز نسل اسماعیل پسر ابراهیم خلیل مرقوم داشته اند ( مردوخ : 29- 128 ) مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف هر جا تابع مأخذهای پهلوی بوده اکراد را از نسل سلاطین ایران حساب کرده و هرجا پای اجتهاد شخصی و نقل مسموعات خودش به میان آمده قول معاصرین را نقل نموده و اکراد را از نسل عرب شمرده است. زیرا در آن ادوار که عرب غلبه تام داشت. همه طوایف خود را زیر علم تازیان کشیده، نژاد خود را پنهان می کرده اند و به وسیله انتساب به غالب خود را از آفات مصون می داشته اند ( یاسمی : 114 به نقل ازمروج الذهب
دلایل دیگر:
6-ابن حوقل درکتاب خوددرصفحه309کوفچ یاکوچ رانژاد کرددانسته که به بلوچستان آمده اند.(کوچ وبلوچ)
7-اصطخری جغرافیدان مسلمان دراواسط قرن چهارم هجری ازبراهویی حرف زده وآورده است که"خانه ایشان ازنی می باشدوطعام ایشان اغلب ماهی ومرغان آبی است وبدان تغذیه می کنندوآنهاهمانندکردان هستند.
8-کردهادرسراسراستان کلات وجوددارندولی انتهای دره بولان صدرمقام یاجایگاه مرکزی آنهاست.علاوه براین درجایگاهی بنام باغبانه درجهلاوان نیزمتمرکزاند.گروه اندکی ازآنان دراستان لسبیله زندگی می کنند
9-کتاب جامع نامنامه ایلات وعشایروطوایف ایران تاریخی وفرهنگی:2421-براهوییها اصلا کردنژادند تا چندی پیش قریب 300 هزار نفر از طایفه براخوی در اطراف کلات زندگی میکردند و حکومت مرکزی بلوچستان در دست یکی از تیرههای آن به نام کمبرانی (قنبرانی) قرار داشت.
Qambarani@
بامهاجرت تیره هایی ازنخعی هاطی سالهای 150هجری قمری(767میلادی)به شرق ایران،این قوم مهاجر،ازسالهای بعدآن تاسالهای1211هجری قمری(1800میلادی)تحت نام طایفه قمبرانی(کمبرانی)دردل ایل براهویی،قریب به هزارسال ودرمنطقه کلات،هویت بلوچ داشته است.
کهن ترین ترانههای تاریخی بلوچستان، موسوم به «دَپتَر شاعری» (ترانههای اصل و نسب)، به نخستین مهاجرتهای کمبرانی از عراق وشام، موطن اصلی آنها، پرداختهاند. از این ترانهها تعداد معتنابهی موجود است که فقط اندکی از آنها گردآوری شده است (نمونة ضعیفی از این نوع را میتوان در > بررسی زبانشناختی هند < یافت؛ رجوع کنید به گریرسون ، 1921). قدمت برخی از این ترانهها ممکن است به قرن دهم نیز برسد. همة ترانهها حاکی از آن است که نخعی ها(اجدادکمبرانی های بلوچ) در تقابل امام حسین علیهالسّلام با یزید جانب امام را گرفتند.
وحدیکه سرزرته یزید و کشتگی شاهن حسین «رضی الله تعالی عنه»
وقتیکه یزید روی کار آمد و حسین «رضی الله تعالی عنه» را به شهادت ساند
ما اشتگنت زرین منند گون شصت و چارین فرقوان
ما سرزمینهای زر خیز شام را ترک کردیم و با شصت و چهار زیر رده فامیلی از آنجا هجرت نمودیم.
Qambarani@
قبیله نخعی براهیمی(براهویی)درمناطق دجلہ و فرات زندگی میکردہ اند. گفتہ میشوداززمان بنی امیہ وپس ازنهضت ابراهیم مالک اشترنخعی(بزرگ این خاندان) به انتقام شهدای کربلا،که به شهادت وی منجرمی گردد،این قوم همواره موردآزارواذیت حکومتهاواقع می شده ،لذاطبق روایات برخی از آنهاباعبورازفلات مرکزی ایران بہ مناطق شرقی مھاجرت کردند
آنان سرزمین اجدادی خود را برای ھمیشہ ترک گفتہ و بہ شرق ایران،سیستان،جنوب خراسان،بلوچستان وبه خصوص درمناطق:رودبار، چاغی و از خاران عبور نمودہ در ماراپ، سیاھکمب و در کوھھای جھلاوان سکونت اختیار کردند. پناہ در دامنہ ھای طبیعی این کوھھا کہ قلعہ ھایی طبیعی برای آنھا بودند رفتہ رفتہ بہ طرف منطقہ کلات پخش گردیدند و این مناطق را وطن خود اختیار نمودہ، شروع بہ زندگی کردند.
در این زمان در منطقہ کلات و نواحی آن خاندان سیوا کہ بہ زبان دراویدی سخن میگفتند و از ھندوھای قدیم بودند حکومت میکردند ـ در سوراب، حضدار، کرخ و ـ ـ ـ خاندان جاموت بسر میبرد.
پس ازسالها؛میرو (1405-1440) از افراداین قوم مهاجروازنوادگان قنبرکه رئیس قبیله و شخصی شجاع و موقع شناس بود،از آمدن مغولھا نفع برد و با درنظر گرفتن و درک موقعیت با قبیله دلیر و جنگجوی خود به یاری مغولھا شتافت و به نفع آنھا جنگید ـ او برای خشنودی و رضایت خاطر مغولھا مناطق چپر، زیارت و دشتگوران را از دراویدیھا و ماراپ، سیاھکمب، گدر و سوراپ را از جدگالھا گرفت و آنھا را از آنجا بیرون راند و خود کنترل این مناطق را در دست گرفت ـ بدین طریق پایہ قدرت او و نیروی قبایلی او در منطقہ بسیار قوت گرفت.سالھا بعد از توقف سیلاب لشکریان مغول و دلبستگی آنھا بہ اقامت در ھندوستان رفتہ رفتہ قدرت حکومتی آنھا در کلات رو بہ ضعف رفت واین منطقه سرزمین این مهاجرین نخعی براهیمی(براهویی)گردید.طایفه قمبرانی در دل این ایل بزرگ براهویی جای داشت.
Qambarani@