زندگینامه شهیدمحمودخمّرنیایی
نام
پدر:علی
تاریخ
تولد:هفتم آذرماه1336
محل
تولد:زاهدان
طول
مدت حیات:29سال
تاریخ
شهادت:11آبان1365
محل
شهادت:زاهدان-سقوط هواپیما
مزارشهید:زاهدان.بهشت
مصطفی.قطعه11.ردیف5
یگان
اعزام کننده:لشکر88زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران
محمود خمرنیا در سال
1336 در شهرستان زاهدان دیده به جهان گشود. از کودکی به خواندن نماز و عبادت
علاقمند بود.از لحاظ اخلاقی فردی با گذشت و خوش رفتار بود و همیشه تبسم بر لب هایش
نقش بسته بود. پس از گذراندن دوره ی متوسطه وارد ارتش شد و مدت سه سال در نیروی
هوابرد تهران خدمت کرد. پس از انقلاب به لشگر 88 زرهی زاهدان انتقال یافت. محمود
از همان اوایل شروع جنگ تحمیلی به مناطق عملیاتی اعزام شد و در اکثر عملیات ها
شرکت فعال داشت.
سراسر وجود وی شور و شوق و ایمان بود. در میادین مین با
مهارت و جرأت کار می کرد. او عاشق جبهه و خدمت در جنگ بود. از غیبت و تهمت بشدت
پرهیز می کرد. همیشه آرزوی شهادت داشت و سرانجام در تاریخ 1365/08/11بر اثر سانحه
سقوط هواپیمای سی-130 در اطراف زاهدان در سن 29 سالگی به درجه ی رفیع شهادت نایل
گردید.
تدوین و تنظیم توسط گروه فرهنگی هاتف
زندگینامه شهید
همیشه سعی می کرد تا نمازش را اول وقت
بخواند. کودکی شیرین و خوش زبان بود و دل همه اقوام و آشنایان را به دست آورده
بود. عبادت، جزو جدا نشدنی زندگی او به حساب می آمد و همین امر در ابتدای زندگی
شهید را غرق در معرفت کرد. محمود از همان کودکی بسیار باگذشت بود و همین خصلت او
برای خانواده بسیار جالب بود. وی
از لحاظ اخلاقی بسیار خوش رفتار و خوش برخورد بود و شاید بتوان گفت در دوران زندگی
اش کمتر کسی را آزرده خاطر کرد بعد از سپری شدن دوران کودکی و رسیدن به اوج و شکوه
جوانی هدف زندگی اش را مشخص کرد.
محمود می خواست به کشورش خدمت کند و همین امر
باعث شد تا پس از گذراندن دوران متوسطه وارد ارتش جمهوری اسلامی شود و مدت سه سال
در نیروی هوابرد تهران خدمت کند.
شهید «محمود خمرنیایی» پس از انقلاب به
لشکر88 زرهی زاهدان منتقل می شود و با درجه استوار یکمی مشغول به کار می شود تا
اینکه سال های دفاع مقدس فرا می رسد. او از همان روزهای اول جنگ در حالی که هنوز
22 سال بیشتر نداشت در سال های مختلف به جبهه اعزام می شود تا با حضور در جبهه به
میهنش خدمت بسزایی می کند. شهید با چشمان باز و آگاهانه در اکثر عملیات ها شرکت
داشت و صبورانه در راه دفاع از میهن قدم می گذاشت و با ایمان کبریایی اش برای
طرفداری از حق و مبارزه با کفر به پای می خاست، از همه قید و بندها رها
می شد و آزادانه در معرکه جبهه قدم می گذاشت و با دلی قرص و محکم خوف
مرگ را در دل دشمن می انداخت و در مقابل نیروهای رژیم اشغالگر ایستادگی می کرد.
آخر کسی که از مسجد به سنگر می رود از هیچ چیز نمی هراسد.
سراسر وجود وی شور و عشق و ایمان بود، در
میادین مین با مهارت و جرأت تمام کار می کرد و مین ها را برای آرامش خاطر رزمندگان
یکی پس از دیگری خنثی می کرد. چند
سال حضور مداوم در جبهه و سنگرها چیز کمی نیست آن هم زمانی که همسر و فرزندانی چشم
به راهت باشند و تمام لحظات را غنیمت شمارند برای دیدارت، اما تو ای شهید ماندی و
مقاومت کردی برای سرافرازی ایران، برای آرامش خانواده و هم میهنانت تو ظلم دشمن را
تاب نیاوردی و هر سپیده صبح جبهه، برایت نشان از پیروزی داشت و چشمانت مسیر جبهه
را بی مقدمه می پیمود، سال هایی که جمع دلتنگی فرزندانت به اشک های مادرشان
گره می خورد، تو داشتی از خدا صبر را برای خانواده ات طلب می کردی تو در گوشه سنگر
می نشستی و چفیه ات را پهن می کردی و نماز می خواندی که تو را به عرش می رساند. تو
از خدا برای خانواده ات آرامش خواستی و حاجتت در گرو شهادتی بود که تو را زودتر به
وصال معبود برساند.
11 آبان 65 محمود حال و هوای
دیگری داشت به همراه دیگر رزمندگان سوار هواپیمای سی 130 نیروی هوایی ارتش جمهوری
اسلامی به مقصد زاهدان می شود، در دلش شوق شهادت زنده شده و بی قرار است تا اینکه
هواپیمای حامل رزمندگان در یک سانحه هواپیمایی سقوط می کند و شهادت را برای آنان
به ارمغان می آورد. چه کسی تصور می کرد که آنها با هواپیما مستقیماً به بهشت اعزام
شوندجز خود شهیدان خدایی ... ایستادگی تا پای جان
ناگفته هایی ازشهیدمحمودخمرنیایی
زهرا شایان»، همسر شهید محمودخمرنیایی می گوید: «محمود» در کار خود بسیار حساس بود و هر از چندگاهی که برای مرخصی از جبهه به خانه می آمد تمام فکر و ذهنش مشغول بود و چند روزی نمی گذشت که دوباره عزم سفر می کرد و به جبهه می رفت. این احساس وظیفه برای همیشه در وجودش زنده بود. در آخرین دیدار، سخت بیمار بود و هرچه از او خواستم بیشتر به استراحت بپردازد، اما گفت وظیفه ای که بر گردنم است که به هیچ وجه نمی توانم کنار بگذارم؛ من باید خدمتگزار میهنم باشم. با آن حال نامساعد به جبهه رفت و در لحظه شهادت مقداری از داروهایش درون جیبش پیدا شد و همین امر خود گویای حس مسئولیت پذیری در کارش بود.
همسر شهید خمرنیایی درادامه می گوید: :انقلاب نعمتی است برای اهالی سرزمین ایران، انقلاب معرفت را در جان ها زنده کرد و ما با قاطعیت راه امام(ره) را ادامه می دهیم.
یادگاران شهیدمحمودخمّرنیایی
از شهید «محمود خمرنیایی»به یادگار،خانواده ای پر مهر مانده است. «زهرا شایان» همسر صبور شهید به تنهایی یادگاری های شهید را بزرگ کرده و حال ما شاهد موفقیت های این عزیزان در جامعه هستیم وبه یقین همین فرزندان می توانند راه پدر آسمانی شان را ادامه دهند، فرزندانی که در همان اوایل کودکی با اینکه آغوش پدر را درک نکردند اما از پدر درس معرفت آموخته و بصیرت را سرلوحه کارشان قرار داده اند. رضا فرزند ارشد خانواده دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد امور مهندسی است. مرتضی دیگر پسر خانواده نیز دانشجوی کارشناسی ارشد است و فاطمه تنها دختر شهید است که مدرک لیسانس دارد. همه رشد و تعالی خانواده در گرو دستان پر مهر مادری است که به تنهایی بار زندگی را به دوش کشید و چنین فرزندانی تحویل جامعه داده است. جبهه دانشگاهی بود بس بزرگ و آموزنده و شهدا استادان این دانشگاه بودند، یاد و خاطره شهیدمحمودخمّرنیایی گرامی.
Qambarani@